روستا

از دودهای شعر گرفتهء شهر بیزارم ...

روستا

از دودهای شعر گرفتهء شهر بیزارم ...

عرضه داشت حق داری شاکی باشی ای مراد

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۴۸ ب.ظ

بزرگی میفرمودندی 

یاسین بخوانید برای این مرده های زنده نما

بدو گفتم

همی خوانیم لیکن گویی در گوش اسطران

گفتا 

یاسین بر گوش نمیخوانند بر جانش بخوان ای پسر بلکه اسطری آدم گردد

عرضه داشتم

ای شیخ زهی خیال خوش!

بفرمود

دلت پر است ای جوان خامی است صریح پرداختن به مسئله شکیبایی بخرج ده

پاسخش دادم

ما نشسته ایم و برای یکدیگر پپسی کولا باز میکنیم و میگوییم و میشنویم و به نشانه تایید آروغی میزنیم و الخ

برای یکدیگر دعای صبر هم که میکنیم!

تقدیر چه برآرد بر این خاکستری فام مردمانی که عشق را به کراهیت می انگارند و دردمند را مریض

خدای بخیر بگذرانیدندی

شیخ از آن پس برخاست و خرقه پاره و سجاده اش را شراب آلوده کرد و گفت

حق داری شاکی باشی ای مراد

 

  • کدخدا

نظرات  (۱۱)

سرم درد گرفت آقای کدخدا مجهول مینویسید
الان بحث سر چی بود؟ اسطران یعنی چی؟
پاسخ:
بحثه سیاسی رو جرات دارین مجهول ننویسین!

یعنی الاغ ها فقط مودبانه
سیاسیه؟
من نیستم :دی
پاسخ:
مگه من هستم ؟ :دیی
اسطر یعنی چهارپا؟
پاسخ:
بله بیشتر به الاغ و خر اطلاق میشه
  • پسر خوشحال
  • چرا همه سیاه مینویسن اینقدر وضع کشور خرابه؟
    پاسخ:
    سلام
    خوبی؟

    نه! همه چی آرومه ما چقد خوشبختیم !
  • دختر خوب
  • ای مراد؟!
    ای مرید؟!
    سلام علکم مرید زنده!حالت چطوره!
    بسی خوش و خرم شدم پست از شما دیدم!و بسا بیشتر از زنده های مرده!
    و شیخ و مریدان....
    بنویس که خوب مینویسی و از داشتن چنین مریپدانی بر خویش میبالیم!
    پاسخ:
    سلام بر شما
    ممنون شما خوبی؟
    بزرگوارید 
    من هم خوشحال شدم از شما نظر دیدم

    نوشتنه من جوششیه کوششی نیس که هر وقت خواستم بنویسم یه دفعه خودش میاد!
    اما سعی میکنم بنویسم

    ممنون بابت حضور
    عیدتونم مبارک (ولادت امام حسن عسگری)
  • شکوفه شکوفا
  • به نظرم استر با ت دونقطه ست
    پاسخ:
    سلام
    خوبی ای شیخ؟ :)
    درسته همینطوره ولی در نگارش امروزی!
    من با قصد با "ط" نوشتم 
    خواستم سبک نگارشم با سبک نحویم تناسب داشته باشه چون در نگارش سنتی اینگونه است
  • دانشنامه دفاعی
  • سلام علیکم
    گاهی درک متقابل هم تلخ است هم شیرین
    چه خوش است دو روح که با چند سطر در هم می‌آمیزند و از هم می‌آموزند.

    الفت کبک و کبوتریست.
    ای خوش آن مرد که پرده از هم درید و تیغی از کلام آخت
    بر سیاهی و فریب و تزویر و خنده‌ی شوم شیطان تاخت
    و فریاد برآورد...
    این مباد آن باد...

    گویی فراموش می‌شود، قصه سکندر و دارا. از سکندر همانا و از دارا همان
    و چه خوش فرمود:
    زمین به دوش خود الوند و بیستون دارد
    غبار ماست که بر خاطرش گران بودست

    شگفتا؛ ارواحی را می‌بینم که در گوشه‌ی پیاده رو می‌خزند. جنایت جان دادن ماهی قزل‌آلا در سبد کالای مصرفی! ترک خوردن قیف بستنی؛ صدای کودکی که بادبادک آبی می‌خواهد... چقدر روزمرگی.. از کنار بانک که می‌گذرم شیطان... نه ولی‌الشیطان اره را لعن می‌گویم. به حسینه‌ی شهدا می‌رسم. با اینجا آشنا ترم...

    دقایقی در میان تصاویر شهدا؛ فقط عکس هستند دور تا دور دو قبر.. اما سوزهاست نهانی درون پیرهنم.. چه شد که راه پنهانی میخانه را یافتم؟
    گویا گفته بود راه پنهانی را جز او و دو سه رسوای دگر ندانند. اما چگونه یافتند هزاران هزار شیدا، هزاران خفته، هزاران شهید.. گمنام

    از حسینه که بیرون می‌آیم. جنایت در سبد می‌جهد... مرگ را می‌بینم. با همان حیرت که کودکی شش ساله می‌بیند. هر دو درد را می‌بینیم. چقدر فاصله بود از زندگی در میان نگاه‌های آن عکس‌ها تا روزمرگی در این شب خاکستری...

    شاید بایسته‌تر است که فریاد برآورد
    چو آن پیر به درد آلوده‌ی مهجور
    اینک طرفه قصر زرنگار صبح شیرین کار
    فقط چند گام آنطرف‌تر.. خیلی دور نیست
    آوخ که بی مرگ است دقیانوس
    وای.. وای افسوس


    پاسخ:
    سلام علیکم

    واقعا چیزی نمیتونم بگم جز اینکه بگم وای ... وای ... واقعا محشر بود حاجی دمت گرم
    خودت قلم زدی؟
    واقعا محشره حاجی یه وب واسه این حرفات وا کن
    میخوام بخونم و بخونم و بخونم و بخونم تا تموم شه وقتی تموم شد دوباره از اول بخونم و بخونم و بخونم و دوباره از اول ...
    شاید باورت نشه 6 یا 7 بار خوندم و محو قلمت شدم
    درست مثه گروس که هرچی ازش میخونی تموم شدنی نیست

    ...... چقدر روزمرگی ........ به حسینیه شهدا میرسم با اینجا آشنا ترم
    پارادوکس محشری بود اگه بتونیم پارادوکسشو درک کنیم 
    لطیف بود

    وای ... وای افسوس
  • پدرام. یار
  • دل تنگ و دست تنگ و جهان تنگ و کار تنگ
    از چـــهار ســـو گـرفته مــرا، روزگـار تنــگ
    پاسخ:
    سلام رفیق
    خوبی؟

    از چهار سو گرفته تو را روزگار تنگ؟
    نم دونم چرا روستا رو یه چی دیگه میخونم!
    پس غلیان کن....:دی!
    پاسخ:
    سلام
    چی میخونی؟
    سلام منتظر پست جدیدیما
    پاسخ:
    سلام
    خوبید؟
    ان شا الله فرصت پیدا کنم حتما
    دوستان!خخخ!
    فامیلیه؟!تخلصه!مکانه!چیه؟!
    پاسخ:
    سلام

    روستا رو دوستان میخونی !!!

    خخخ ...

    دفتر شعرام بود


    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">